زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع و شهادت سیدالشهدا
این بار آخر است منم روبه روی تو تو سوی من نشستی من هم به سوی تو کفراست کفر اگر که بهشت آرزو کند وقتی نشسته زینب تو پیـش روی تو گریه امـان نداد که ما درد دل کـنـیم جان میرود زچشم من از گفتگوی تو ای جان من مفارقت از جسم من مکن من رو به قبله ام به خدا روبه روی تو ************* بر روی تل نشستم و دیدم که ریختند با تیغ و سنگ و دشنه و نیزه به روی تو یک نیزه آه آمد و نگذاشت ضربه اش تا جوشد از گلوی تو راز مگـوی تو در زیر دست و پایی و گم کرده ام تو را در زیر دست پایم و در جستجوی تو سی پارۀ تن تو زهم مو به مو گسست آشـفـتـه گشته پـیکـر تو مثل موی تو چـیزی نـمانده از تن تو تا بـغـل کـنم در بین سیـنـه مانـد فـقـط آرزوی تو آخر بگو که شیشه عطرم سرت کجاست؟ پیچـیده در تـمامی این دشت بوی تو |